Feb 15 2004

این چند هفته گذشته جو

نوشته:     :::       Comments Off on این چند هفته گذشته جو

این چند هفته گذشته جو وبلاگشهر مرا بسیار ناراحت کرده نه که فکر کنید انسان نازک نارنجی هستم و از حرف این یا آن ناراحت شده باشم برعکس انسانی هستم بسیار پوست کلف ولی اینکه ناراحت شده‌ام بخاطر دیگران است که چرا کارهای من یا دیگران باعث ناراحتی اشخاصی بشه. مخصوصآ می‌نویسم اشخاصی چون منظورم یک شخص مشخص نیست می‌دانم که خیلی ها ناراحت شده‌اند. مهشید ناراحت شده هاله ناراحت شده نانا و امید وصدتای دیگه ناراحت شده‌اند فضول ناراحت شده که چرا اینها ناراحت شده‌اند و خیلی از این ناراحتی‌ها هم مسولش من هستم چون حرکتهایی را شروع کردم که به نظر عده‌ای تندروی میاد و به عقیده عده‌ای دیگه لومپنیزم نامیده می‌شه از یک طرف هم خودم مدام دارم از اوباش رژیم فحش می‌خورم. من که گفتم پوستم کلفته و از این بیدها نیستم که از این بادها بلرزم ولی از این نگرانم که دیگرون به اندازه من پوست کلفت نباشند و این جور برخوردها روشون اثر بگذاره. از این جهت خودم رو سرزنش می کنم چون هدف من یقینآ ان نبوده که کسی رو برنجونم (بجز اوباش رژیم) ولی خوب این نگارش الکن من هم مزید بر علت شده. من که از اول توضیح داده بودم که من کور لغت هستم باور کنید حتی نمی‌دونم که اسم این بیماری رو که به انگلیسی میگن dyslexia کور لغتی باشه یا چیز دیگه خلاصه بگم من آدم بی سوادی هستم از این رو بیخود از نوشته‌های من رنجیده نشید چون گاهی اوقات اون چیزی که فکر می کنم رو نمی‌تونم روی کاغذ بیارم بهمین خاطر باعث می‌شه که عده‌ای از من رنجیده بشن. گاهی اوقات می‌خوام طنز بنویسم یک دفعه نتیجه برعکس می‌شه و عده‌ای اونو جدی می‌گیرند و وقتی شروع می‌کنم به توضیح دادن کار خرابتر می‌شه و خلاصه خرتوخری راه می اندازم که نه خودم می‌فهمم چرا اینجور شد نه دیگران!؟ به خودم می‌گم “ای بابا تو که منظورت این نبود که، چرا مردم بد برداشت کردند”. خلاصه مطلب اینکه من اونی نیستم که گاهی اوقات از توی نوشته هام خونده می‌شه. انسانی که ساعتها می‌شینه به خودش فحش میده بخاطر خطاهایی که انجام داده نمی‌تونه این قدر بدجنس باشه باور کنید من بدجنس نیستم ولی خوب گاهی اوقات می‌زنه به سرم هیجان می‌گیرتم و کارهارو خراب می‌کنم. یکی توی کامنت‌ها یک جایی نوشته بود که من با پنبه سر می‌برم، آخه مرد حسابی من یک مورچه که زخمی می‌شه می‌برمش بیمارستان چطور می‌تونم با پنبه سر ببرم؟ آدم دست و پاچلفتی که میگن من هستم یک چیزی می‌نویسم یک چیز دیگه برداشت می‌شه. شاید بهتر باشه بغل نوشته‌هایی که می‌خوام طنز باشه تو پرانتز بنویسم طنز تا حداقل از این موضوع برداشت نادرست نشه؟
هرچی هم به این آریای ذلیل شده می‌گم کاکو یه کم آسونتر بنویس تا ما هم یک چیزی یاد بگیریم به خرجش نمی‌ره که نمی‌ره (شوخی کردم بابا).
یک چشمه از کارهامو براتون تعریف می‌کنم تا متوجه بشید که چی میگم:
این یکی دیگه از همه با حال تر بود. داستانش از این قراره که بنده رفته بودم پای مطلب یعقوب نوشته بودم:
من اسم شما را در این لیست ندیدم:
http://home.c2i.net/hasanagha/tahrim/tahrim
نکند خدای ناکرده شما به چیزی که می گویید اعتقاد ندارید؟
من بیچاره به طنز چه می‌نویسم و طرف چه برداشتی می‌کند حالا من نباید به حال خودم گریه کنم؟ آخه بدبخت بیچاره چرا می‌روی این جورچیزها رو می‌نویسی که این چنین برداشتهایی از حرفهایت بکنند. مگر صاحب خانه را می‌شناسی؟ یا با او شوخی داری که از این شوخی های بی‌مزه می‌کنی؟ وقتی می‌گویم من یک کم مشنگم باید باور کنید حرفم را. من اگر مشنگ نبودم بیخود و بی جهت نمی‌رفتم یک چنین جمله‌ای را توی وبلاگ یک کسی بنویسم که اصلآ نمی‌شناسمش خوب معلوم هست که حقم هست چنین جوابی را هم دریافت کنم.
مردک آبت نیست نونت نیست بیخودی می روی خانه مردم شلنگ تخته می‌اندازی؟ آخه خجالت دارد.
حالا متوجه می شوید با چه معضلی دست به گریبانم من؟ میگن کلاغ اومد راه رفتن کبک رو یاد بگیره راه رفتن خودش رو هم فراموش کرد. حالا شده حکایت کار من، می‌خواهم بگمان خودم دیگران را به راه راست هدایت کنم خودم به راه کج می‌روم. اصلآ مردک مگر راه کج و راست هم داریم!؟ یک راهی باید کج باشد یک راهی راست وگرنه همگی به یک مقصد خواهیم رسید. اصلآ مگر چیزی بنام راه راست هم وجود دارد!؟ همه راهها کج و معوج هستند.
خلاصه مطلب متاسفم اگر کسی از من رنجیده. دیروز نانا را ناراحت کردم پریروز یکی را و هفته قبل یکی دیگر را فردا شاید نوبت شما باشد بهمین خاطر از قبل از شما عذرخواهی میکنم.
اینهمه تشنج توی محیط‌های ایرونی می‌دونید برای چی هست؟ همه سرچشمه از بی عدالتی می‌گیره و از ضایع شدن حق‌هایی می‌گیره که مذهب شروعش هست خمینی ادامه‌اش تا امروز که خاتمی و دیگران به آن دامن می‌زنند حق ملتی را وقتی پایمال می‌کنند نتیجه‌اش همین هرج و مرجی می‌شه که می بینیم.
هیچ کس به هیچ کس اعتماد نمی‌کند، همه برداشتها غط می‌شوند و همه ساختمانها کج از آب در می‌آیند و خلاصه نطفه‌ای بسته شده و چون اون نطفه فاسد بوده تا آخر همه چیز فاسد میشه.

نوشته: در ساعت: 3:56 pm در بخش: بدون دسته بندی

Comments Off on این چند هفته گذشته جو  |           

Comments are closed.

اخبار و مطالب خواندنی