Mar 17 2004
دلم باشما در ایران است
دلم باشما در ایران است گرچه جان مفلوکم در دیار غربت خسته از تنهایی است . هرسال در چنین شبی با دوستان می رفتبم توی بیابونی و آتشی درست می کردیم و از روی آن می پریدیم متاسفاته امسال این کمردرد نفسم را بریده و زمین گیرم کرده تا اندازه ای که این مطلب رو هم از توی رختخواب می نویسم ولی صدای زیبلای سیمابینا شب تنهاییم را دلپذیرمیکند. روی همه گیتان را می بوسم و سال نو را پیشاپیش به همگی از پیش تبریک می گویم. فردا بخاطر کمردرد سرکار نمی روم امیدوارم گزارشهای خوبی از چهارشنبه رو از شما عزیزان بخونم.
نوشته: خُسن آقا در ساعت: 2:17 am در بخش: بدون دسته بندی