Feb 07 2005

ازقرار معلوم بهرام خان این

نوشته:     :::       Comments Off on ازقرار معلوم بهرام خان این

ازقرار معلوم بهرام خان این رفیق مارو بدجور عصبانی کرده بهمین خاطر هم برداشته سه صفحه رو سیاه کرده حالا بخون و جواب بده.
پاسخی به بهرام و بهرامها
چندی است که در این وبلاگ به عنوانین مختلف نگرانیها و مخالفتهائی با علاقه آمریکائیها به دخالت احتمالی آمریکا در امور داخلی ایران به بهانه پشتیبانی از آزادی و آزادیخواهان درون و بیرون ایران, مشاهده میگردد. این سلسله نوشته ها که به ذات خود مثبت هستند سری مقولاتی را بهمراه خود آورده اند که پرداختن به آنها جالب بنظر میرسد. منهم بسهم خود سعی میکنم با این نوشته در این بحث شرکت کنم و نظرات خویش را به محک بگذارم.
پیش از اینکه وارد مطلب اصلی شوم میخواهم که چند چیز را در حاشیه بیان نمایم که در ابتدا شاید کمی بیربط بنظر برسند ولی در میان نوشته ام به آنها گذری میزنم و از اینرو نوشتنشان را لازم میدانم.
در میان هم سن و سالهای ما شاید باشند کسانی که حسین کلانی فوتبالیست سابق تیم ملی و حشمت الله مهاجرانی سرمربی همان تیم را بخاطر بیاورند. حسین کلانی که بهمراه تیم ملی در برزیل در تورنمنتی بنام جام جهانی کوچک شرکت کرده بود از سوی روزنامه های برزیل بعنوان پله سفید معرفی گردید و این امر باعث شد که بهنگام بازی دیگر بازیکنان تیم ملی که کمی رشک برده بودند, او را کمتر ببازی بگیرند. اینرا داشته باشید تا بعد. (1)
ملت آلمان پس از جنگ جهانی دوم با استفاده از کمک آمریکا به بازسازی کشور خویش پرداخت و دوباره مبدل به قطب صنعتی و اقتصادی گردید. ملت آلمان بهای بسیار سنگینی نیز برای این کار پرداخت. ابتدا نیم کشور آلمان را به روسها واگذار کردند تا در ازای آن نیمی از شهر برلین پایتخت آلمان را از روسهائی که زودتر از آمریکا و انگلیس و فرانسه به آن درآمده بودند دریافت نمایند زیرا از نظر سمبولیک گرفتن بخشی از پایتخت رایش سوم هیتلر برای متفقین مهمتر بود تا سرنوشت مردمی که در نیم واگذار شده به روسها مجبور به تحمل رنج هم سفره بودن با ایشان برای مدت چهل سال گردیدند. از آن گذشته مردم آلمان مردمانی کاری و سختکوش و مبتکر بودند و از فرصت دوباره ای که در دسترسشان قرار گرفته بود نهایت استفاده را برای ترقی نمودند و هیچگاه نیز آن نیم جدا شده را نفی و فراموش نکردند و در اولین فرصت بدست آمده با بعهده گرفتن هزینه های بسیار سنگینی که سر به هزار و صد میلیارد دلار میزد ( بنشینید و فقط یکساعت صفرهای این عدد را بشمارید, بدست آوردنش که جای خود دارد), نیمه رفته را با کسب رضایت مردم آلمان شرقی دوباره به پیکر اصلی برگرداندند. اینرا هم داشته باشید تا بعد (2)
در جریان جنگ جهانی دوم آمریکا برای بزانو درآوردن ژاپن از بمبهای اتمی استفاده نمود. این نه برای این بود که وجود این بمبها لازم بود بلکه برای این بود که ارتش روسها پس از فتح برلین در جبهه های شرقی هم با موفقیت غیرمترقبه و زیادی روبرو شده بود و بیم آن میرفت که توکیو نیز چونان برلین زودتر بدست روسها بیفتد تا آمریکائیها که در اینصورت آمریکائیها دوباره مجبور به معامله و مبادله میگشتند و این چیزی نبود که ایشان را خوش آید. ژاپن را کامل میخواستند و بهای ژاپن کامل تحت تسلط آمریکا را مردمان هیروشیما و ناگازاکی پرداختند. مردم ژاپن نیز مردمی کاری و فعال بوده و هستند و این نیز باعث شد تا پس از جنگ دوباره ابتکار عمل را در زمینه های اقتصادی و صنعتی بدست بگیرند. اینهم از آخریش. پس تا اینجا شد (3) لطفا یادتان نرود که من به آنها برخواهم گشت.
بهرام در قسمت نظر خواهی به مطالبی پرداخته که اتفاقا بعضیشان مورد تائید و تاکید منهم بوده و هست. از اینکه ملت ایران دچار ضعف و پوچی و بیهوده گی گشته, در آن هیچ حرفی نیست. از اینکه مردم ایران در بزهکاری و مفتخواری دست رژیم خود را از پشت بسته اند و دروغ و نیرنگ و کلاهبرداری شعار روزمره شان شده و هرکس در این موارد موفقتر باشد وجهه اجتماعیش بالاتر میرود در این هم بحثی با بهرام ندارم ولی اینکه اگر رژیمی تعویض شود مردم در مدتی نه چندان طولانی فرشته گشته و از اینرو به آنرو میشوند در این بسیار تردید دارم. اینکه اگر آمریکائیها بیایند مردم ایران شربت قانون دوستی و انسانیت سر خواهند کشید زیرا که معلمین خوبی خواهند داشت ( از همان معلمینی که بمحض ورود به عراق به سراغ آثار باستانی موجود در موزه ها رفتند تا به یغما برندشان) به این اصلا معتقد نیستم. به اینکه مردم ایران پس از ورود آمریکائیها راه خود را پیدا میکنند باور ندارم. مگر نه این بود که در زمان شاه نیز هفتادهزار مستشار نظامی آمریکائی در ایران بودند. آیا این روحیه تن پرور و آماده خور مردم را تغییر داد؟ مگر نه اینکه شاه با آمریکا روابط خوبی داشت, آیا این از مردم ما ملتی منظبط درست کرد؟ مگر نه اینکه رژیم شاه و اکنون نیز رژیمهای پاکستان و عربستان با حمایت آمریکائیها برپا هستند ولی این از مردم این کشورها نوابغ آفرید؟ چرا این هفتاد هزار مستشار آمریکائی که در ایران بودند در ایران نماندند و مقاومت نکردند تا ما آزاد بمانیم؟ مقایسه ایران احتمالی پس از آزاد شدن توسط آمریکائیها با آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم مقایسه بس عبث و بی معنائی است زیرا وجدان اجتماعی این کشورها را با وجدان کار و اجتماعی ایرانیان نمیتوان مقایسه کرد و این فقدان وجدان کار و اجتماع چیزی نیست که به رژیم فعلی و یا حتی رژیم سابق وابسته باشد بلکه ریشه در تاریخ گذشته نزدیک این مملکت دارد. اینرا هم بهرامها میدانند و هم من. تنها چیزی که هست هیچکس حاضر نیست که در موردش صحبت کند. کار را که افغانیها باید برایمان انجام دهند. صنعت و برزگری را که به اروپا و آمریکا میخواهیم واگذار کنیم. برنامه ریزی را ژاپنی ها و آلمانها موظفند که برایمان انجام دهند و امور پزشکی را هم که بعهده انگلیسها گذاشته ایم. مگر چیزی مانده بجز نق زدن و شکایت از روزگار و مقایسه حالمان با دیگران که ما انجامش بدهیم؟
در قانون طبیعت اصلی برپاست که اگر موجودی خود را با شرایط روزگار خویش وفق ندهد و در برابر موجودات دیگر که موجودیت وی را تهدید میکنند راه چاره ای پیدا نکند, آن موجود محکوم به زوال و نابودی است. این امر در مورد ایرانیان در جامعه بین المللی هم صدق میکند. اگر ایرانیان به بقای خود علاقه دارند پس بایستی که برای این بزه های موجود در جامعه که خود بزرگترین مسبب و خریدار و فروشنده اش هستند راه حلی پیدا کنند. میگویند برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی که در نظام طبیعت ضعیف پامال است. لطفا زودی فکر نکنید که قوی شدن فقط با هالتر زدن و دنبل زدن منظور است. سعی کنید مغز و تفکر را هم وارد محاسباتتان بنمائید. باور کنید ضرر نمیکنید.
کسی نمیتواند مرا بفریبد که اینها را رژیمها آورده اند. نه, رژیمهای وقت ایران یکی از سفره خواران این ضعفهای ما بوده و هستند و مددکاران خارجی نیز کار دیگری انجام نخواهند داد حتی بدتر. امیدوارمان به داشتن چیزی میکنند که نداشتین و هیچوقت هم نخواهیم داشت و آن عادت به تفکر و پویا بودن, صبور بودن و ساعی بودن است بدون اینکه هدف را در پیش چشم از دست بدهیم و بدون اینکه اصلاحاتی در راههائی که ابتدا گزینه کرده بودیم انجام دهیم. از دید کشورهای اروپائی و آمریکا امروزه صحبت بر سر این است که مردم ایران از حق قانونی و پذیرفته شده بین المللی برای تولید اورانیوم و استفاده از انرژی هسته ای تا ابد چشم بپوشد و خریدار باقی بماند و بس و این را نیز بهانه ای کرده اند تا بوسیله آن بدرون آیند و به هدف اصلی خویش که همانا کنترل و هدایت منابع عظیم گاز و نفت منطقه و همچنین بازار پرسود ایران مصرف کننده است دست یابند و بس. بدبختی مردم ایران اینستکه میل به مبارزه فرهنگی و قانونی برای نیل به اهدافش را ندارد علی الخصوص که این مبارزه بایستی که در دو جبهه داخلی و خارجی باشد. بدبختی مردم ما اینستکه حاضر به پرداخت بهای آزادی نیستیم. منظورم از بهای آزادی را دادن کشتن و کشته شدن نیست که این کار دیوانگان است بلکه تفکر و اندیشیدن و راه حل پیدا نمودن بشیوه دو بند (2) و (3) با آگاهی از اینکه مددکاران خارجی خود مرده ریگخواران آتی هستند, میباشد. اینکه بهرامها در ایران نشسته اند و زجر میکشند, ایشان را مبری از گناه همکاری مستقیم و یا غیر مستقیم در بوجود آمدن فساد در جامعه ای که خود از دست مضرات و شرش بستوه آمده اند, نمیکند و حتی بدتر این بشیوه خود درخواست تعزیه از دیگران برای هفتاد میلیون حسین تقلبی میباشد و بس. کدامیک از ما بهنگامی که نا بهنجاری میان نزدیکان خویش دیدیم قاطعانه مخالفت کردیم؟ کدامیک از ما حتی در چنین مواقعی از خندیدن و مزاح در این گونه موارد خودداری کردیم و ضابطه را جانشین رابطه نمودیم؟ این خود بگونه ای تائید غیر مستقیم همان معضلاتی است که جمع گشته و تنومند و امروزه ما را آزار میدهند. اینها همان کرمهای بی آزاری هستند که بدانها میخندیدیم و امروز افعی و اژدر گشته اند و ما را میترسانند و امید داریم که دیگران در رفعشان برای ما بکوشند. میگویند که شاه عباس میخواست بفهمد که تنبل ترین فرد مملکتش کیست. برای این منظور برای تمامی حکام و ولایتداران و ایالتداران کشور نامه نوشت تا در روز معینی تنبل ترین شخص حوزه ماموریت خویش را به اصفهان بفرستند. در روز معین که همه تن پرورها جمع گشته بودند, شاه عباس دستور داد تا تون حمامی را گداختند و تنبلها را با پای برهنه بدرون فرستادند و آب را نیز بر ایشان بست. پس از چندی تنبلها که یکی یکی پاهایشان به سوختن افتاده بود برخاسته و بیرون رفتند تا خود را از بلای سوختن برهانند تا سرانجام پس از چندی فقط دو نفر باقی ماندند که میلولیدند و میسوختند و ناله میکردند. عاقبت یکی از آنها که طاقت از دست داده بود فریاد برآورد که وای مردم برسید سوختم , بیائید و مرا بیرون ببرید. دیگری که ازو هم تن پرورتر بود گفت آقا خدا خیرت دهاد یک داد هم برای من بزن.
حال ملت ایران هم به این شبیه شده. خداوند ما ایرانیها را آفریده تا خرابکاری کنیم (بطور مستقیم از طریق حکومت و یا غیر مستقیم در میان خود و در روابط اجتماعی مابین خود) و از دیگرانی به صور مختلف همچون خدا و امام زمان و آمریکا و ازما بهتران ووووو بخواهیم که بیائید و ما را از منجلاب بیرون بکشید و آزادمان بگذارید و بعد هم بروید دنبال کارتان. این انتقاد به تک تک ملت ایران به فراخور رتبه اجتماعیش وارد است و از آن گریزی نیست. و تا چنین است نبایستی هم متوقع باشیم که وضعمان با آمدن این و رفتن آن بهتر شود. میدانم که خواهی گفت اگر بهتر میزنی بیا اینجا بستان و بزن. برای حاطر جمعی تو مینویسم اولا اینجا هستم و ثانیا این حرف بیشتر به حالت کلانی و مهاجرانی شبیه میشود (1) که اگر مهاجرانی ایرادی به بازی کلانی بگیرد پس کلانی هم حق دارد به مربی بگوید یا حرف بمن نزن و یا اگر بهتر میدانی تو بیا و جای من فوتبال بازی کن. کلانی هیچگاه چنین نگفت و اگر باور ندارید از خودش بپرسید. اتفاقا او هم در ایران است.

نوشته: در ساعت: 10:47 pm در بخش: بدون دسته بندی

Comments Off on ازقرار معلوم بهرام خان این  |           

Comments are closed.

اخبار و مطالب خواندنی