Jan 14 2003

دستاوردهاي تازه از سفر به

نوشته:     :::       Comments Off on دستاوردهاي تازه از سفر به

دستاوردهاي تازه از سفر به ايران ( بخش دوم)
پس از چند روزي كه در ايران بسر برده بودم و به عبارتي به اوضاع حاكمه بر روحيه توده مردم بيشتر عادت كرده بودم، متوجه شدم كه اعماق فاجعه بسيار بزرگتر از آن است كه فكر ميكردم. بي برنامگي، بي خيالي و بيفكري اينان مرا عجيب زجر ميداد و جالب اينكه هر گاه به تذكر و يا گوشزدي ميپرداختم با لبخندي كه همراه با نگه كردن عاقل اندر سفيه ميبود، سعي داشتند كه توجيهم كنند كه اي بابا دست بردار ما هم با اين نظرات تو موافقيم ولي فكر ميكني كه بقيه هفتاد ميليون نفوس ايران هم حرف ما را ميفهمند؟ (توجه بفرمائيد كه جمله جمع بندي شده بود به اين معنا كه حرف ما را كسي نميفهمد يعني كه خيالم راحت باشد كه در اين گمانه پردازي تنها نيستم). هرگز در عمرم اينهمه هم فكر با خود را مشاهده نكرده بودم و هرگز نيز در عمرم اينهمه مردم پر قول ولي بيعمل را نديده بودم. همه همينطور فكر ميكردند ولي قادر نبودند كه قبول نمايند كه همفكران ديگري نيز دارند. نتيجه اينكه پنداري با يكديگر گفتگو نمينمايند و يا اينكه اگر گفتگويي هم در ميان باشد، يكديگر را جدي نميگيرند كه اين خود ضعفي بس فاحش و غير قابل جبران ميباشد. در كنه ماجرا كه نگريستم ديدم كه از نظر تئوري از هيچ كشوري كه عقب نمانديم هيچ كه بسي هم جلوتر از ديگران هستيم ولي پاي عمل كه بميان آيد كميتمان بد جور لنگ است. اين درست همان نقطه ضعف ايران و ايراني است كه ديگران را بر آنها مسلط نموده و ايراني را عملاْ (هر چقدر هم كه خودش نخواهد كه قبول نمايد) اسير ديگران نموده است. اگر كار است كه افغاني ها را براي چه داريم؟ ما فقط و فقط بايد كه بر ايشان حكم رانيم و بس. اين درست همان مفكوره‌اي است كه ايران صفوي زمان شاه سلطان حسين را به چنگ افغان ها انداخت ( منظور اينجا برانگيختن احساسات ديگران بر عليه افغانيهاي مقيم ايران كه بعضا‎ْ بواسطه تولد ،رشد و بيش از هر چيز كار كردن در ايران از بسياري از ايرانيان ايراني تر هستند و پيوسته مورد بيمهري نيز قرار ميگيرند، نيست. در اين زمينه بعداْ بيشتر خواهم نوشت). در آن زمان گروه‌ها و اقوام ديگر كه به ايران مي‌آمدند اين نقاط ضعف را درك و حس ميكردند و در موقع خود از آنها بهره ميجستند. غرض از نوشتن اين نشان دادن ضعف و آسيب پذيري بيحد ايران و ايراني به ايراني كه پنداري از نظر روحي هيچ فرقي با چهارصد سال پيش نكرده، ميباشد و نه بيشتر. هنوز هم تا گردن در منجلاب توقعات ،كم كاريها ، كژ نگري و بي برنامگي خويش هستيم و دست را از كمر بر نميداريم و پيوسته از خود و ديگران پرسش ميكنيم كه چرا بدكرداراني بر ما حكم ميرانند. افكار امام زماني كه بهنگام ظهور خويش دنيا را از شر و فساد و بدي پاك ميكند (صد البته بدون اينكه به تافته جدا بافته ايراني زحمت بدهد) اكثريت را بدانجا كشانده كه قلباْ و پنهاني آرزوي آمدن آمريكائيها را ميكنند كه به بدبختي ايشان پايان بخشند. در اينجا تذكر دوستي را كه در ايران فرصت ملاقاتش دست دادبراي خواننده بازميگويم. او تعريف ميكرد كه در زمان شاه عباس ميخواستند كه تنبل ترين فرد ايران را بيابند. براي اين منظور از طرف دربار صفوي امريه به تمام واليان و حكام فرستاده شد كه تنبل ترين فرد حوزه خود را به اسپهان بفرستند. پس از چندي پس از اينكه اطمينان بعمل آمد كه نمايندگان تنبلهاي تمام ايران در اسپهان گرد گشته‌اند، بدستور شاه عباس تنور حمامي را سخت افروختند و آب را نيز بستند . سپس تنبلها را با پاي برهنه بداخل حمام هدايت كردند. هر يك از ايشان پس از مدتي كه پايش ميسوخت، محيط حمام را ترك ميكرد تا اينكه سرانجام دو نفر باقي ماندند كه نهايت تحمل را مينمودند و فقط يكي از ايشان از فرط تنبلي به خود تكاني نداده ولي مرتب فرياد ميزد و طلب كمك از بيرونيها ميكرد. دومي كه از او نيز تنبل تر و بيكاره تر ميبود با صداي ملايم از اولي خواهش ميكرد كه اگر ممكن است براي او نيز فرياد زده و مطالبه كمك كند. اين حكايت با وجود اينكه داستاني غير واقعي ولي اندرزگو ميباشد، در عين حال بيانگوي حال توده كاهل فكري و عملي و تحت ستم ايران امروزه نيز ميتواند باشد.
انواع و اقسام فلسفه‌هاي شيخ ابوسعيد ابي الخير را بلغور ميكنند ولي از دنياي امروزه و آنچه كه ميتواند بر سرشان آيد تصور واضحي ندارند. امام اولشان از سر كرم نگين پادشاهي به گدا ميدهد و خودشان لقمه از دهان يكديگر ميربايند. ذغال را خالي كرده و در آن ترياك جا ميدهند تا بتوانند كه با خود به سفر حج برده و در آنجا از پاي در نيايند. سرهنگ فرمانده نيروهاي مبارزه با مواد مخدرشان در اتاق در بسته سه لول و نيم ترياك ميكشد و در بيرون اتاق صحبت از كثافت كاريهايش ميباشد ولي به محض اينكه از دختر صاحب خانه خواستگاري مينمايد، صاحبخانه دو ركعت نماز شكر به درگاه پروردگاري كه مدعي شناختش ميباشد بجاي مي آورد.
ميتوان زندگي را بر خود آسان نمود و همه اينها را بگردن دولتهاي حاكم در ايران انداخت ولي آيا اين عملي صادقانه ميباشد؟ آيا ميتوان بر بيگناهي مردم عادي گواهي داد؟ غرض دفاع از حاكمين بر ايران و ايراني نيست كه آنها جائي براي دفاع از ايشان را براي خود باقي تگذاشته اند.
ادامه دارد
خوش نظر

نوشته: در ساعت: 10:45 am در بخش: بدون دسته بندی

Comments Off on دستاوردهاي تازه از سفر به  |           

Comments are closed.

اخبار و مطالب خواندنی